مرگ خود را اگر این گونه تمنا دارد
سالیانی ست که در دل غم زهرا دارد
روضه ی فاطمیه روضه ی معمولی نیست
شرح دوران غریبیست که مولا دارد
شرح قومیست که در موعد یاری امام
جای لبیک، فقط شاید و اما دارد
قصه ی مردم بیعت شکن است این روضه
خون اگر گریه کند چشم زمان، جا دارد
استخوان در گلوی صبر بماند سی سال؟
آه با چاه خدایا! چه سخن ها دارد
بعد یک عمر غم خانه نشینی، حالا
غم بد عهدی دنیا طلبان را دارد
این یکی در طلب بردن بیت المال است
آن یکی منصب شاهانه تقاضا دارد
آن طرف لشکر کفر است به پا خاسته است
این طرف فتنه یجهل است که غوغا دارد
بی وفایی کمر کوه وفا را خم کرد
داغ ها بر جگر از مردم دنیا دارد
میرود با غم سی سال غریبی اما
جگری شعله ور از قصه یفردا دارد
***
آه کوفه ست، همان کوفه ولی این دفعه
نیزه ای در وسط شهر تماشا دارد
یوسف رحیمی